آن گاه که آسمان، ظلمت و تباهی را می تراوید و زمین، شقاوت و تباهی رامی خرامید! وقتی که زمانه حماقت و جهالت ها را آبستن بود! و سیمای نازنین “حقیقت” را ماسک های منفعت و نقاب های عشرت، جامه بر تن کرده بودند!
زمانی که تیر و ترکش های ستمگری به استخوان “مظلومان تاریخ” رسیده! و خون “وارثان زمین” را در شیشه ی فساد و فاحشگی به حبس در انداخته! و چوبه های دار و جوخه های اعدام را برافراشته بودند! دست سیدی – حضرت امام خمینی(ره)- ازسلاله ی محمّد نبی (ص) از آستین قهّار خداوندی، چونان ید بیضای موسای کلیم به دادمان رسید و درد و دادمان را ستاند و “انقلاب اسلامی” که فجری در اندیشه های باطراوت و انگیزه های پرقداست بود به ضیافت “عیدانه ای بزرگ” مشرّف گردید و این گونه شد که اکنون نیز سی و هشتمین بهار پر شکوفه اش را به جشن و سرور نشسته و به شادی و شادکامی برخاسته ایم.
اما انقلابات؛ اولا : برای “رهایی” از آنچه که هست و نباید باشد و ثانیا: برای”دست یابی” به آنچه که نیست و باید باشد، به منصه ظهور وحضور می رسند.
به همین جهت، انقلاب ونهضت اسلامی مردم مسلمان ایران به زعامت وهدایت تئوریسین حکومت اسلامی درجهان، حضرت امام خمینی(ره) بااندیشه ای پرخروش سراسروحدت و یکپارچگی، برای”رهیدن”و”رهاندن” مردم از زیر یوغ سلطه ی جابرانه ی دژخیم پهلوی و رساندن ورسیدن به استقلال، آزادی وجمهوری اسلامی نضج گرفت که اهمِ انتظارات الهی وانسانی ازاین انقلاب آسمانی و اسلامی عبارتنداز: ۱- قدرشناسی عملی وهمیشگی مسئولان ازمردم: فی الحال، مردم قدردان ِایران اسلامی، انقلاب را به ارمغان آورده اند، مسئولان که خود نیز از جرگه و زمره ی مردمند شایسته است، قدردان مردم انقلابی واسلامی باشند.
آری، چه زیبا و پرمعنا امام امت، حضرت امام خمینی(ره)، همگان را متذکر شده است که: (( من با جرات مدعی هستم که ملّت ایران و توده ی میلیونی آن درعصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی الله علیه وآله و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهما می باشند.))
تامل و اندیشیدن در عمق این سخن پیامبرگونه، نیاز امروز، فردا، بلکه همیشه ی ماست!
۲-عنایت و مراقبت از اصل “انقلابی بودن اسلام و اسلامی بودن انقلاب”: انقلاب ما اسلامی است و ضروری است که این انقلاب اسلامی و آن اسلام انقلابی بماند و ابراهیم های خلیل، همواره بت شکنی کنند و هیچ بتی نتواند قداست و عظمت آنان را مکدّر و مضروب کند.
آری! ((اسلام وبالخصوص اسلام شیعی، مذهب حرکت و انقلاب و خون و آزادی و جهاد و شهادت است.))
“شهید مطهری”
۳- پاسداری مجدانه از آزادی بیان و عقیده ی صادقانه و غیرمغرضانه: پاس داشت آزادی عقیده که تحفه ای آسمانی والهی است، یک حقیقت مسلم انسانی است. همه ی مردم واقلیت های مذهبی مادامی که به ضرر مصالح ملی، حقایق دینی و کیان حکومت اسلامی اقدام نکنند، در بیان عقاید خودآزادند. دراین باب رجوع شود به مجموعه گفتار موسوی(مصاحبه های امام ره)
هومان مرادی اشکفتی
ارجاعات:
۱-نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر- شهید مطهری
۲- وصیت نامه الهی، سیاسی امام خمینی(ره)
انتهای پیام/*
*** چه حاجت که نه کرسی آسمان / نهی زیر پای قزل ارسلان *** مطلب فوق به شدت شعاری است و خالی از هرگونه محتوای قابل تامل… اما نکاتی دارد که می تواند بهانه ای شود برای یادآوری چند مسئله:۱- توصیفی که از آن دوران کرده اند بسیار نادرست و نارواست… هنوز هستند کسانی که نیمی از عمر خود را در آن روزگار سپری کرده اند و شاهدان زنده اند. همچنین تاریخ بهترین گواه است البته نه تاریخ سفارشی… با شعر و شعار و بدگویی چیزی ثابت نمی شود. اگر مدعیان راست می گویند خط کش و ترازو به دست بگیرند و مورد به مورد صادقانه و منصفانه اندازه گیری کنند و با هر حکومت پیش یا پس از آن دوران مقایسه کنند تا حقایق بهتر روشن شود. البته که در آن دوران مشکلاتی بود که اگر نبود مردم انقلاب نمی کردند اما آن توصیف بسی دور از انصاف است. ما می توانیم انقلابی باشیم ولی دلیل نمی شود تاریخ را تحریف کنیم. ۲- تا کی می خواهیم به این رفتار ضد فرهنگی تملق و مدیحه سرایی ادامه دهیم!؟ مگر نمی دانیم مدح حاکمان خطرناک ترین رفتار برای انحراف آنان است!؟ چند قرن مدح گفتن و ستم دیدن کافی نیست. کم تجربه کردیم و دانایان گفتند مدح و تملق جز استبداد پروری ثمری ندارد!؟۳-آزادی عقیده و بیان حق طبیعی انسان است نه چیز دیگری. آزادی عقیده و بیان نمی تواند قید صادقانه و غیرمغرضانه بگیرد. این قیود یعنی نفی آزادی یعنی هیچ… کدام مرجع با کدام معیار می خواهد صادقانه یا مغرضانه بودن عقیده افراد را بسنجد؟ این دقیقا همان دستاویزی است که حکومت ها با آن آزادی را سرکوب می کنند. مصالح ملی و حقایق دینی را چه کسی تشخیص می دهد؟ خود حکومت؟ با این اوصاف از آزادی عقیده و بیان، هر کس که عقیده ای مخالف عقیده حاکم داشته باشد را می توان به بهانه های مختلف به مغرض بودن یا صادق نبودن یا ضد دین و مصالح کشور بودن متهم ساخت. و جز حاکمان احدی آزادی نخواهد داشت. این قیود دقیقا طناب هایی هستند که با آن آزادی به دار کشیده می شود… با این تفکر نمی توان به دفاع از آزادی پرداخت و در اصل به مسلخ بردن آزادی است. گیرم که پیش از این درک درستی از آزادی نداشتیم آیا این همه تجربه کافی نیست!؟ یا بیناییمان ضعف رفته!؟۴- چقدر آزار دهنده است این ترکیب نفرت انگیز اقلیت مذهبی!!!! چرا باید افراد را بخاطر عقاید مذهبیشان دسته بندی کنیم؟ مگر می شود بین انسان ها به خاطر مذهبشان فرق گذاشت؟ مگر نوع مذهب معیاری برای شهروندی و انسانیت است؟چرا باید عده ای خود را اکثریت بدانند و دیگران که مذهب و عقیده دیگری دارند را اقلیت بنامند؟ خود به خود اکثریت خودش را اصل می داند و اقلیت به فرع رانده می شود. وقتی می گوییم:” همه مردم و اقلیت های مذهبی….” چنین می نماید که آن ها از مردم جدا هستند و جزء مردم نیستند. این جز تحقیر و ظلم به هموطنانمان چیزی عایدمان نخواهد کرد اصل باید بر انسان بودن باشد فارغ از مذهب و رنگ و نژاد و زبان و…
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام و احترام. «قضاوت کنی چون بسی از کسان/ نظر کن به دادار هفت آسمان»مطلب به شدت شعاری بنده(از نظر محترمانه حضرتعالی) و چه عجب که نکاتی دارد که بهانه ای می شود برای یاداوری چند مسئله!!!بدون اینکه همدیگر را بشناسیم، گاه از تملق و مدیحه سرایی و گاه از مغالطه به همدیگر تعارف می کنیم، اگر آزادی بیان قید بردار نیست، چرا جنابعالی از مطلب ما برآشفته شده ای! (لابد چون تحریف تاریخ است!) عزیزم، انقلاب به خاطر مشکلات نیست، بلکه به خاطر زدودن فاجعه هاست، مشکل را با اصلاحات(رفورم) مرتفع می کنند. آزادی مطلق مفهومی بلامصداق است همواره در واقعیت، آزادی مقید و مشروط است. حتی در لیبرال ترین حکومت ها. – البته همیشه هم قیود و شروط نامبارک نیستند- قبل از اتهام به همدیگر شاید بهتر باشد همدیگر را بشناسیم، پیشنهاد می کنم یادداشت «سمت و حریت» در همین سایت و «سه نوع بندگی از یک خدا» که در جراید از بنده چاپ شده را ملاحظه بفرمایید.(با ایجاز و اختصار)دوستدار شما هومان