ما در شهری زندگی میکنیم که کم مشکل ندارد، شهری که مردمش توقع چندانی جز حل مشکلات ساده و بهبود زیرساختهای حداقلی ندارند!
در سالهای اخیر در بوق و کرنا کردند که ایذه رکورددار خودکشی در کشور است، چند دهه رتبه اول تبعیدگاه هستیم، بزه و … هم بیداد میکند!
نه اینکه بخواهیم این موضوعات را انکار کنیم، نه! اتفاقاً انعکاس آنها در پارهای از موارد باعث میشود مسئولان به خود بیایند تا شاید اقدامی صورت بگیرد!
شاید تأثیر همین تذکرات بود که مدیرکل امور اجتماعی استانداری خوزستان در جلسهای آمار فاجعهبار خودکشی در ایذه را طی سال ۹۶ تشریح کرد و از اختصاص بودجهای قابلتوجه جهت برگزاری جشن و همایش در شهرستان ایذه خبر داد.
این همایش در قالب هفته فرهنگی آذرماه امسال برگزار شد که هرچند نقدهای بسیاری به نحوه برگزاری آن وارد بود اما هدف نویسنده از این مطلب کالبدشکافی این همایش نیست.
بحث ما این است که چرا برای معضلات و به قول متولیان “آسیبهای اجتماعی” همایش برگزار میکنند و نشست میگیرند اما زیباییهای زندگی این مردم در سکوت و گمنامی دفن میشود؟ چرا کسی نمیگوید ایذه آمار بالایی در اهدای عضو دارد؟!
طی دو سال اخیر و به استناد خروجی خبرگزاریها، بیش از پانزده مورد اهدای عضو توسط همشهریان داشتهایم، اما کسی حتی به خانوادههای آنها نگفت که دم غیرتتان گرم که هنوز ساعتی از مرگ مغزی جگرگوشهتان نگذشته بود که به اهدای اعضایش رضایت دادید!
کسی نگفت در شهری که انگ بیفرهنگی به آن میزنند، یک پیرمرد روستایی که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، یک ساعت بعد از مرگ مغزی جوان ۲۵ سالهاش، با چشمانی اشکبار برگه اهدا عضو را امضا کرد و زندگیها بخشید!
از ایندست خانوادهها در شهرستان ایذه بیشمارند و در گمنامی مشغول زراعت و کسب روزی حلال هستند، بدون اینکه حتی انتظار داشته باشند نا غافل یک مسئول سری به آنها بزند و از اقدام خداپسندانهشان، تمجید کند.
ایکاش در کنار اینهمه همایش، نشست و بررسیهای بیحاصل، یک همایش هم برای خوبیهای مثال زدنیمان بگیریم و این بار اشک شوق را در چشمان خانوادههای داغدیده جاری کنیم! تا نشان دهیم ایذه فارغ از دردهایش زیباست.
انتهای پیام/*