عاشق که باشی حسابی آدم های حسابی دیوانه ات می پندارند!
مجنونی که فقط و فقط لیلای خویشتن را می پرستد و می ستاید نمی تواند عاقل باشد!!
عاشق که باشی حساب های کاملا حسابی را مسدود و کتاب های تماما نوشته و نانوشته را مختوم می کنی!
دیوزده ای که تنها و تنها حساب عشق را فاتح می شود، نمی تواند غیر از کتاب و حساب های بی خودی چیزی را بداند و بخواند!
عاشق که باشی مجرمت می خوانند! و به جرم عاشقی از آب، خاک، خوراک، پوشاک، زندگی، زمانه و…و هرآن چه هست و نیست محروم می شوی!
عاشق که باشی از همه ی رنگ ها، انگ ها، بوها، سوها، خط ها و خال هاو…و هرآن چه از آن ها که در خلاب فرو افتد ودر فلک فرا رودپر هیز می کنی و به آستانه ی تقوا پناه و قرار می گیری!
عاشق که باشی نمی دانی و اصلا ابدا نمی توانی که بدانی که کجایی؟! چه می کنی؟باکه هستی، با که نیستی؟ و …مفتونی که کجابودن، چرا بودن، چگونه بودن، چه کردن، با که بودن و نبودن را در نمی یابد!
عاشق که باشی همه، هیچ می شوند و “او”برایت همه!!
همه ی جماعات برایت بی منظر و منظره ی عشاق برایت همه ی مناظر هستی می شوند!
عاشق که باشی دنیاطلبان، شهرت زدگان و شهوت پرستان در اسارت بردگی هوس و… را تاب بودن عشق تو را ندارند! جنبندگان این قبیله بی قبله قصد جانت را می کنند و تا تو را قتیل و کشته نبینند آرام و برقرار نمی شوند!
عاشق که باشی مقتدای عشاق را به یاد می آوری که چگونه ظالمان دیروز و همیشه! درشط خونین کربلا نه تنها برآن”مصباح الهدی و سفینه النجاه”، بلکه بر اطفال و شیرخوارگان بی دفاع و هفتاد دو پروانه جان سوخته ی او شمشیر کین و تیرهای پلید باریدند و بزرگ ترین فاجعه و مصیبت خلقت را به زشتی و پلیدی ثبت کردند!
و البته آنان بازندگان حیات ابدی شدند و عاشقی بنام حسین بن علی(ع) که با خون خود معجزه ای در تاریخ وجغرافیای عشق آفرید که هنوز تا همیشه این اعجاز، حرارت و گرمی همه ی زمان ها،ماه ها،شهیدها،حسین هاویزیدها را به خاطر می آورد!و همگان را بدون هیچ سیاست و حتی تدبیری در زیر عَلَم”بابی انت و امّی لقد عظم مصابی بک”به عزا و سوگ می نشاند
آری
“آیین عشق سربه بدن داشتن نیست سرتا جدانگشته سزاوار دوست نیست”
آری و آری!
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورد و ثبت لی قدم صدق عندک…
اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره…
به قلم: هومان مرادی اشکفتی
انتهای پیام/*