.
حسین زمانه أم، سرت سلامت
گرچه از امشب, شام غریبان تو پایانی ندارد
آری از امشب تویی و یک یلدای بی پایان و بیابان گردی اَت
تویی و طواف هرشبت بر قبر امین الله”حاجی”
تویی و سعی بین بقیع و نجف و کاظمین وسامرا و کربلا
و بعد راه کج میکنی سمت توس
که درد غربتت را واگویه کنی با غریب الغربا…
از امشب خیمه هادر بیابان برایت امن تر از خانه های ماست..
مولای غریبم, نیک میدانم که روزگار را با سیلی های محکم ما به صورتت میگذرانی, و شبها را تا سحر با اشک دیده زِ داغ عصیانمان
وضوی دیدار با مهربان خدایت میگیری
ولی مولاجان، بجان خودت با اینکه میدانم بودنت برای آرامش من, آرامش را از تو گرفته
دلم به همین بودنت خوش است, گرچه با ناله تو همراه است
همین که هستی و بیصاحب نماند, شیعه . . .
تو, فقط, باش . . .
مثل همیشه . . .
بمان که غریب تر از تو ماییم، و به راستی این ماییم که باید برون آییم از این غیبت های طولانیمان در مدرسه دین و وقتش است که حاضر شویم سرکلاس ولایت
و امشب فخر میفروشم به هر دو جهان که مولایم بر تخت ولایت می نشیند
و تاج امامت به سر میگذراد و آرام میگیرد دلم که در وعده خدا تردیدی نیست
والله قسم ذره ای خوف به دلم راه نمی دهم از جور این زمانه و نامردی این کوردلان
بگذار هر روز یک نام برخود بنهد!!! “وهابی, سلفی,
چه اهمیت دارد !!
وقتی که تنها نام شنیدنی در هستی, نام توست
و من زنده ام به امید آن روز که پاسخی خواهد آمد درجواب أین قاصم الشوکه المعتدین ؟؟
و شیعه قد علم می کند, همانوقت که تو علم به دست, و باصلابت, ندا سرمیدهی “انا بقیه الله”
و امشب من به کوری چشم همان جباران هزار نام و هزار رنگ, در صور شادی میدمم و در دلم هلهله عشق بپاست که توهستی و خواهی آمد
امید دارم که امروز وقتی دوباره عشاقت را حضور و غیاب میکنی, جلوی نام مرا هم تیک بزنی
صد شکر خداوند را که به حق تو را بر ما ولی گمارده,
مولاجان مبارکت باد تاج ولایت و امامت
و برازنده ات باشد, لوای نبی و ذوالفقار علی
و کورتر باد چشم دشمنان کور دلت
نویسنده: م.م