موهایش ژولیده و نامرتب، روسری روی سرش پر از گلهای خشکشده و بیآب، پاهای نحیف و بیرمقش سالیان سال با او قهرند!
چروکهای صورتش از ستارگان شبهای تیره روزیاش پیشی گرفتهاند، رنگ دندان و مویش به هم شبیه گشته، نگاههایش پر از آبمروارید، پر از جراحت نابکاری زمانه
نامش ” بانو سکینه ” است
همان دختری که شاهپریان بود
بیبی محله
دختری که بخت و اقبال با او یار نبود و چند بار بیوهی مردان نیک و سادهی روزگارش کرده بود
دیگر همسری ندارد تا او را در گاریدستی بگذارد
از اوان جوانی ساده و بیشیلهپیله بود
ویلچر را در بیمارستان زیاد دیده بود ولی هرگز مالک آن نبود و نشد
اکنون ” بانو سکینه” اغلب اوقات، سیاهپوش است و کسی کمتر از او سؤال میکند: بانو جان، غم آخرت باشد
بانو جان ماتم چه کسی را به عزا نشستهای که تمامشدنی نیست؟
این روزها ساعتها در گرمای ذوب کننده و شرجی، روبروی بانک ملی مرکزی، قضاوت عابران را به انتظار نشسته است
گاهی توسط سیگارفروش روبرو، سایبانی از کارتن برای حفاظتش تدارک دیده میشود و گاهی هم چشمانش مورد هدف رگبارهای عمیق خورشید تابستان، زخمی میشوند.
جوانی او را به پزشک اینطور معرفی میکرد که: او بیکس و کار است
و پزشک برای تمام دردهای روحی روانیاش، یک بسته قرص استامینوفن کدئین تجویز کرد
درحالیکه از ویلچر عاریهای، از بیمارستان دور میشد گفت: دردهای دیگری دارم
دردهای چندین ساله
یک بسته استامینوفن کدئین مرا آرام نمیکند.
به قلم: #سارا_محمدی_نوترکی
انتهای پیام/*
خانم محمدی با سلام و تشکر از متن زیبای تان در مورد بانو سکینه و اینکه خیرخواه و دلسوز آدمای دردمند و زجرکشیده و بینوا و محروم هستی بنده از سکینه آدمای بدبخت تر و زیر خط فقر و بی کس و کار و …. می شناسم که مدام به خیریه ناشنوایان مراجعه می کنند و از فقر و فاقه و محرومیت و نداشتن یار و یاور و اقبال و بخت بد خود می نالند
سلام . .مرسی از این یادداشت اما کاش یکم با خودش هم مصاحبه میشد و آنهایی که در منطقه هستند همت کنند و دست یاری بدهند و این بنده خدارو کمک کنند .امیدوارم
توانایی مصاحبه رو نداره خودت برو باهاش حرف بزن ببین چطور فوش بارونت میکنه😐
سلام بانو سکینه !!!!! ملکه لغب بهتری بود ،چرا؟؟ الان یک عمر جایی نشسته و هر روز من و شما اونو میبینیم
سپاس از شاعر ، نویسنده و پژوهشگر ، سرکار خانم محمدی
سلام من سالها پیش در ایذه زندگی میکردم و خیلی بچه بودم که این بنده خدارا میدیدم آفرین به همت نمایندگان و شورایی ها و شهرداری و بهزیستی و بقیه ارگانها که خیلی بی خیال اینجور آدمها هستن واقعا دستتون درد نکنه
عادت کرده به این جور زندگی رفتن و نشستن جلوی بانک ملی را با گنج قارون عوض نمیکنه اگه یکروز نره اونجا از غصه اینکه یکی جاشو گرفته میمیره قواله سیم سرب جلو بانک به نام سکینه زدن