عصر ایذه: ۱۷ مرداد ماه در تقویم ایران، به “روز خبرنگار” موسوم شده است. این روز نماد پاسداشت همه تلاش های صادقانه ای است که «پاسداران حریم قلم و اندیشه» برای آشکار ساختن واقعیت دارند.


هر که آگه تر بود جانش قوی است
سلاح من، “قلم”

«ن وَ الْقَلَمِ» و قسم به قلم.. وقتی سلاح کار من این قسمی است تا خبرنگار را بابت واژه به واژه قبل از مردم مقابل پروردگار قرار دهد و نشانی باشد در دستش تا هیچ گاه رسالتش را فراموش نکند.
پلی که نامرئی بود

ضمن توجه به این که هر شغلی می تواند سختی های خود را داشته باشد خبرنگاری نیز از این قاعده مستثنی نیست و ما در اینجا از بعد سیاسی به ان خواهیم پرداخت تا گوشه ای از زحمت های این قشر کوچک اما تاثیر گذار را به تصویر بکشیم.
“Redial” برای بار هزارم…
امروز همه به خبرنگار تبریک می گویند، همان شماره تلفن هایی که تا دیروز باید برای بار هزارم دکمه “redial” را می زدی تا پاسخ دهند! و چه صبور باید بود برای شنیدن به کرات روزانه این بوق تلفن و از دست دادن امید که او جواب خواهد داد.

این تراژدی زمانی تکمیل خواهد شد که خبرنگار گاها مورد استفاده ابزاری قرار می گیردند و اگر قلم صادقش سمت و سوی انتقادی بگیرد با او قهر می کنند و از اخبار مربوطه محروم می شود تازه بماند شکایت هایی که از این قشر در این راستا می شود که همه و همه از حساسیت و این بار سنگین حکایت دارد که بر دوش وی است.
برف، آفتاب و طوفان..هرچه باشد او زیر آن خواهد ایستاد!
“باران” می بارد و او تلفن به دست به دلیل حساسیت کار مجبور است زیر همین باران خبر را مخابره کند، برف می بارد و شاید در این روز برنامه مهمی باشد و او مجبور است هر طور شده برای مخابره خود را به محل برساند، “آفتاب” می تابد و او گاها ساعت ها زیر آفتاب می ایستند تا شاید خبری از این دری که پشت ان ایستاده بیرون آید و یا لحظه ای را از دست ندهد.

چه ساعت های دیر وقتی که او در تاکسی بازگشت به خانه خبر مخابره می کند اما کسی نمی داند این خبر ترگل ورگل حاصل زحماتی است که همه با عشق تقدیم ملت می شود چرا که اگر عشق وجود نداشت عبور از همه این ها، هرگز ممکن نبود.

دستی که دراز میشود برای مشتی حقیقت
“محمد جواد ظریف” در جمع خبرنگاران…” سیدعباس عراقچی” در جمع خبرنگاران… وقتی مسئولی در جمع خبرنگاران موضوعی را می گوید شاید تنها واژه هایی که هیچ کس روی ان فکر نکند در این خبر همین در جمع باشد، “درجمعی” که برای اتفاق افتادنش خبرنگار باید یکی از لحظه های حساس کاری کاری خود را سپری کند.

برای این در جمع، صرف نظر از اینکه گویی خبرنگاران با دیدن یک مسئول موتورهای جتشان روشن می شود و خود را به او می رسانند، سختی کار از انجایی شروع میشود که میان هیبت دوربین هایی متعدد و پایه هایشان که مستقر کردن ان در آن واحد خود دستمریزاد دارد باید به نحوی خود را در این حلقه قرار داده و گوی سبقت سوال پرسیدن را بربایی و در دل به خدا بگویی که کاش دست من از این دراز تر می بود!

البته همیشه هم اینگونه نیست، گاها این جمعیت مسیری را با همین وضعیت که توضیح داده شد به دنبال مسئول محترم می دوند تا شاید بتوانند پاسخی حتی در حد یک کلمه بشنوند.

جدا از خانواده برای خانواده بزرگتر
مردم بی خبری را نخواهند پذیرفت.. او باید گزارش کند و این را خوب می داند، در تورنومنت های سنگین سیاسی نتها دقیق و با سرعت خبر باید منتشر شود بلکه باید گاها به عنوان کارشناس دست به تحلیل بزندف تحلیل در شرایطی که اگر نسبت به آن علم نداشته باشد بدون شک صداقت قلمش از قلم خواهد افتاد.

مثال خوبی که برای این موضوع می توان زد تورنومنت بزرگ مذاکرات هسته ای بود، خبرنگارانی که ساعت ها مقابل هتل کوبورگ برای مخابره قرار می گرفتند و دیگر خبرنگارانی که از پایتخت به این امر می پرداختند، ساعت های طولانی جدا از خانواده برای خانواده بزرگتر شاید تعبیر خوبی باشد برای نیت این قشر نامرئی اما مهم.
لطفاً به احترام “چشم های همیشه مراقب” بایستید!
مردم آگاه ایران با بینش عمیق سیاسی خود همواره ارتباط نا گسستنی را با کارگزارات خود داشته اند اما خبرنگار به عنوان پل و مجرای این دو با یکدیگر نقش مهمی را بازی می کند پس لطفاً به احترام «چشم های همیشه مراقب» بایستید!
با درود-خبر نگاری دلیری در قلم و راستگویی میخواد اگه داری با نام خدا به تلاشت ادامه بده اگر هم اینارو نداری این کار تو نیست !!!!!!پیروز و سر بلند باشید.