تاریخ : جمعه, ۱۸ آبان , ۱۴۰۳ 7 جماد أول 1446 Friday, 8 November , 2024
25

مستر جیکاک و نقش او در شکل گیری طلوعی

  • کد خبر : 32695
  • 31 تیر 1394 - 9:15
مستر جیکاک و نقش او در شکل گیری طلوعی

عصر ایذه: در اینکه بنیانگذار این تفکر انحرافی و جریان شبه مذهبی دولت انگلیس و کسی که مامور اجرای آن […]

عصر ایذه: در اینکه بنیانگذار این تفکر انحرافی و جریان شبه مذهبی دولت انگلیس و کسی که مامور اجرای آن بود ، مستر « جیکاک » بود ، تردیدی وجود ندارد، جیکاک افسر و مامور اطلاعاتی اینتلجنت سرویس بریتانیا۴ ، در طی جنگ جهانی دوم و پس از آن در ایران نقش زیادی ایفا نمود. وظایفی را که در جنگ جهانی اول بر عهده‌ی دکتر یانگ۵ بوده در خلال جنگ جهانی دوم “جیکاک” عهده دار شد.

 

 

Untitled-65
بانی این جریان با اسامی جعفر جنی، جرجیس انگلیسی ، سید ابوالفتح ، سید جیکاک و… نیز در بین مردم شناخته شده است.

نام « جیکاک» برای مردم مناطق نفت خیز جنوب و خصوصاً مردم مسجدسلیمان و عشایر بختیاری نامی کاملاً آشناست. نامی که به نماد شیادی ، نیرنگ بازی و حیله گری آنهم از نوع خطرناک آن یعنی انگلیسی تبدیل شده است ، با گذشت قریب به ۶۰ سال مردم این مناطق به کسانی که به نیرنگ ، مکر و حیله و البته سیاستمداری از نوع خاص کلمه مشهورند لقب جیکاک می دهند! « میجر جیکاک» مامور سازمان اطلاعاتی « انتلیجنت سرویس» انگلیس بود که سالها در مناطق جنوبی کشور به جاسوسی و اجرای برنامه های دولت متبوعش اقدام نمود. وی سالها زیر نظر « آندروود» که با اسامی « ماژور آندروود» و « کلنل آندروود» معروف است او دستیار سرهنگ آندروود بود که به همراه وی توانست « اتحادیه ی عرب » را بر ضد حزب توده سازمان دهند .(لاجوردی، ۱۳۶۹: ۲۳۴) آندروود چهره ی مرموز و سیّاسی بود که مدتی ریاست بندر بصره را به عهده داشت و با قدرت عجیبی منطقه شط العرب را اداره می کرد. چند سال بعد با درجه کلنلی ریاست اداره اطلاعات شرکت نفت انگلیس و ایران را عهده دارگردید و مدتی نیز در تهران در کسوت تاجر فعالیتهای جاسوسی انگلیس را سازماندهی می کرد.
جیکاک در زمان جنگ جهانی اول فعال مایشای استان خوزستان بود. او در امور عشایری ایران سابقه طولانی داشت و درسالهای جنگ ،در بسیاری از نواحی ایران به عنوان مشاور سیاسی دولت انگلیس خدمت کرده بود. با خاتمه ی جنگ وی به خدمت شرکت نفت ایران و انگلیس در آمد .(فرمانفرمائیان،۱۳۷۳: ۵۶۲)
جیکاک با مرتضی قلی خان صمصام فرزند ارشد نجفقلی خان صمصام السلطنه که در آن زمان فرماندار بختیاری بود صمیمیت و دوستی داشت و مرتباً سوار بر اسب خود را به مناطق دور دست جانکی رسانده و با مرتضی قلی خان دیدار می نمود . مهراب امیری۶ به نقل از یکی از خوانین بختیار ی آورده است که روزی جیکاک در حضور تمام سران و روسای طوایف بختیاری با لحن تملق آمیزی خطاب به جمعیت در حالی که به مرتضی قلی خان اشاره می کرد گفت: حضرت اشرف ( یعنی مرتضی قلی خان ) پدر من است و هر چه امر کند ما ( انگلیسی ها ) انجام خواهیم داد. (گارثویت،۱۳۷۳: ۲۲۹)
این اظهار تملق از جانب کسی که مامور رسمی انگلیس یعنی نمانیده دولتی که می رفت در جنگ جهانی دوم فاتح شود به معنای آن بود که انگلیس در رقابت میان ابوالقاسم خان بختیاری – طرفدارآلمان – و مرتضی قلی خان طرفدار انگلیس حمایت تمام و کمال را از مرتضی قلی خان خواهد داشت .
جیکاک اغلب اوقات خود را در میان عشایر و خوانین هفت لنگ بختیاری می گذراند ، و لهجه ی بختیاری را به آسانی تکلم نموده و مورد استفاده قرار می داد . او اغلب در مسجد سلیمان زندگی می کرد . اگر چه پس از پایان جنگ لباس نظامی بر تن نداشت ولی با همان خشونت و خودخواهی سابق، ایرانیان را به چشم حقارت می نگریست. (فرمانفرمائیان، ۱۳۷۳: ۳۸)
به هنگام شورش ابوالقاسم خان بختیاری به هواداری از آلمانها ، انگلیس ها نیز توسط جیکاک ، پسر شیخ خزعل۷ را برای ایجاد اغتشاش به نفع انگلیس واردخوزستان نمودند.دیوان بیگی استانداروقت خوزستان(سالهای ۲۲-۱۳۲۱ هـ .ش ) می نویسد هنگامی که پسر خزعل به تحریک انگلیس ها اغتشاش و نا آرامی هایی در خوزستان ایجاد کرده بود ، برای چاره جویی و رفع غائله مرتب با جیکاک که تمام آتش ها زیر سر او بود سر و کار داشتم . یک شب تلفنی با خانه اش تما س گرفتم . من خودم را معرفی کردم ولی او شاید بخاطر تفنن یا اهانت خودش را بجای نوکرش معرفی نمود و با یک فارسی دست و پا شکسته ای گفت که جیکاک در اثر پر خوری بیماری شده و خوابیده است .( گارثویت: ۱۳۷۳: ۲۲۹)
جیکاک در خلال سالها ی جنگ جهانی دوم و پس از آن با تمام روسا و عمال طراز اول دولتی در خوزستان رابطه نزدیک داشت . مهراب امیری در این رابطه می نویسد : « خوب به خاطر دارم در سالهای آخر جنگ یک روز رئیس فرهنگ وقت خوزستان در یکی از جلسات آموزشی یکی از مدارس شرکت کرد من هم چون جزء کادر آموزش آن مدرسه بودم در آن مدرسه شرکت کردم هنوز بیش از چند دقیقه از تشکیل جلسه نگذشته بود که مستخدم در را باز کرد و گفت آقای رئیس : مستر جیکاک منتظر شماست آقای رئیس بلافاصله سالن را ترک گفت و جلسه تعطیل گردید امیر ی در ادامه یاد آور میشود که همین آقای رئیس بعدها علارغم سن زیاد به عنوان کارمند عالی رتبه شرکت نفت استخدام گردید که این باعث تعجب من شد « ولی دفعتاً جلسه آنروز و گفته مستخدم مدرسه به خاطرم رسید که آقای رئیس مستر جیکاک منتظر شماست .» (گارثویت،۱۳۷۳: ۲۲۹) جیکاک با خاتمه جنگ جهانی دوم به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس در آمد حکومت واقعی مناطق نفت خیز در دست او بود.(فرمانفرمائیان،۱۳۷۳: ۵۶۲)
به هنگام ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹هـ ش این مامور انگلیسی با گشت و گذار میان عشایر بختیاری این شعار را به گویش بختیاری برای آنها طرح نمود :
تو که مهر علی من دلته نفت ملی سی چنته (عباسی شهنی،۱۳۷۴: ۲۰۹)
لذا بعضی از عشایر ساده دل و ناآگاه بختیاری زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دسته جات متعدد و درست کردن پرچم و علمهای گوناگون علی علی گویان به امامزاده ها رفته و طلب عفو می کردندکه آن سال به همین خاطر به سال طلوعی یا سروش معروف گردید .جیکاک عصایی دردست داشت که نصف آن از چوب و نصف دیگرآن از فلز ساخته شده بود وی در داخل آن عصا با طری قرار داده وکلیدی در دسته ی آن جاسازی کرده بود. او به عشایر بختیاری میگفت: که تا مهرعلی دردل شما وجوددارد نفت ملی به دردتان نمی خورد اگرحرف مرا باور ندارید به این عصا دست بزنید.بختیاریهای ساده دل و بی ریا دست خود را به عصـا می زدند و جیکــاک بلافاصله کلید عصا را زده ، آنان را برق گرفته و تکــان می خوردند.وی سپس می گفت :
این معجزه ی علی( ع )است شما باید دست از زندگی بکشید. (عیدی وندی،۱۳۷۶: ۵۴۲و۵۴۳)
علاوه براین جیکاک بــا پوشاندن عبا و بر سر گذاشتن عمامه به زبان بختیاری برای عشایر بختیا ری سخنرانی مذهبی نموده و آنان را به دوری از مسائل مادی تشویق می نمود.( باقری، ۱۳۷۹: ۲۴۹) و (خدادادیان،۱۳۸۰: ۹۹)
جیکاک به بختیاریها می گفت طلبه های که نزد شما هستند سید نیستند . او برای اثبات سخن خود ، کبریت را روشن نموده و آتش آن را به ریش آنها نزدیک نموده و ریششان را می سوزاند . اما چون به ریش خود ش می گذاشت نمی سوخت . سپس جیکاک به مردم می گفت کسی که ریشش می سوزد سید نیست تا درحالیکه ریش خودش چون نسوز و مصنوعی بود ، نمی سوخت. (افشار سیستانی، ۱۳۶۶: ۹۹)
روشن است که انگیزه ی وی از این اقدامات علاوه بر ضربه زدن به مذهب ، منحرف کردن افکار بختیاریها و جدا کردن آنها از پیوستن به نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده است که البته جیکاک با سوء استفاده از باورهای دینی آنان تلاش می کرد بدین مهم دست یابد . وی با بهره گیری از بی سوادی و نا آگاهی عشایر بختیاری ، تحت عناوین مذهبی ، خرافه گویی و پوچ گرایی را میان بختیاریها رواج داده و آنان را از باورهای حقیقی مذهب تهی می ساخت . او حتی تا آنجا پیش رفت که به قولی با زنی از ایل بختیاری ازدواج نمود تا بیشتر اعتماد آنها را به خود جلب نماید . اکثرمواقع با تن پوش بختیاری در میان طایفه ها ظاهر می گشت تا آنها را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد .(باقری، ۱۳۷۹: ۲۴۹)
جیکاک در راه جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بکار برد. او علاوه بر تشویق بختیا ریها به بی توجهی به ملی شدن صنعت نفت ، کوشش نمود تا در کار هیئت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلل ایجاد نماید . به گفته ی حسین مکی به هنگام عزیمت هیئت خلع ید به آبادان ،جیکاک تصمیم گرفت عده ای را تحریک کندتا اتومبیل اعضای هیئت را از روی پل بهمن شیر به داخل رود خانه بیندازند اما این توطئه ناکام ماند.(مکی، ۱۳۶۸: ۴۲۹)
سرانجام دولت ایران که به کار شکنی و اخلال جیکاک در امر ملی شدن صنعت نفت پی برده بود وی را از ایران اخراج نمود .(رائین، ۱۳۵۸: ۲۹)
نقل می کنند ، جیکاک به مدت هفت سال برای شخصی از طایفه « موری» به عنوان شخصی کرولال چوپانی کرد و در این فرصت توانست با گویش ، فرهنگ ، باورها و اعتقادات بختیاری ها کاملاً آشنا گردد. آنچه قطعی است این است که تا مدت ها جیکاک اغلب اوقات خود را در میان عشایر بختیاری می گذراند و با توجه به استعداد خارق العاده خود در یادگیری زبان ، در مدت بسیار کوتاهی توانست زبان فارسی و از آن مهم تر گویش بختیاری و حتی زبان عربی را همچون زبان مادری خود یاد بگیرد . به حدی که تشخیص او از غیر بختیاری ها بسیار مشکل بود . خصوصاً اینکه با شگرد های خاص تفاوت ظاهری خود را نیز بوسیله گریم های مداوم با چهره بختیاری ها به حداقل می رساند و البته چنانچه حکایت می کنند آنقدر بر زبان و گویش و تاریخ و فرهنگ بختیاری مسلط بود که چنانچه کسی نیز می خواست از ظاهر او به خارجی بودنش مشکوک شود با صحبت کردن و روبرو شدن با اطلاعات او یقین پیدا می کردند که وی بختیاری است! جیکاک علاوه بر قدرت فوق العاده اش در زمینه یادگیری و تطبیق با محیط برگ برنده دیگری نیز داشت و آن شوخ طبعی ذاتی وی بود.(یعقوبی نژاد، ۱۳۹۱: ۱۴۵تا ۱۵۳) سرهنگ «جیکاک» مأمور ورزیده ، مکار و سری سازمان اطلاعاتی « اینتلیجنت سرویس » انگلیس در سه ماموریت ویژه به دولت متبوعش خدمات ارزنده ای ارائه کرد:
۱- در طی جنگ جهانی دوم و پس از آن در ایران نقش زیادی را در جهت منافع کشورش ایفا نمود. جیکاک در جنگ جهانی دوم تلاش وافری مصروف داشت تا بر ناامنی و تنشهای موجود در بین بختیاری ها فائق آید و ناآرامی های منطقه بختیاری که به وسیله ابوالقاسم خان بختیاری رهبری می شد ، خاموش سازد. در سال ۱۳۲۲ شمسی دولت ایران با پشتیبانی انگلیسی ها مرتضی قلی خان صمصام را به عنوان فرماندار شهرکرد و بختیاری منصوب کرد تا بتواند بر اوضاع نابسامان بختیاری تسلط پیدا کند.« جیکاک » افسر و مأمور اطلاعاتی اینتلجنت سرویس بریتانیا که رابطه ای صمیمانه و دوستانه با مرتضی قلی خان داشت و مرتب به دیدار خان می آمد ، نیز دست بکار شد تا از گسترش نا امنی به مناطق نفت خیز جلوگیری کند. مهراب امیری به نقل از یکی از خوانین بختیاری آورده است که روزی جیکاک در حضور تمام سران و رؤسای طوایف بختیاری با لحن تملق آمیزی خطاب به جمعیت در حالی که به مرتضی قلی خان اشاره می کرد گفت: حضرت اشرف(یعنی مرتضی قلی خان) پدر من است وهرچه امرکند ما(انگلیسی ها) انجام خواهیم داد. این اظهار تملق از جانب کسی که مأموررسمی انگلیس یعنی نماینده ی دولتی بود که می رفت در جنگ جهانی دوم فاتح شود به معنای آن بود که انگلیس در رقابت میان ابوالقاسم خان بختیاری- طرفدار آلمان- و مرتضی قلی خان طرفدار انگلیس حمایت تمام و کمال را از مرتضی قلی خان خواهد داشت. (گارثویت؛۱۳۷۴: ۲۲۹؛ پوربختیار، ۱۳۸۴: ۱۲۷)
۲- جیکاک در دوران جنگ جهانی دوم ، در تحریک سران قبایل و عشایر جنوب و برپایی «نهضت جنوب» سهم زیادی داشت. چنانکه برخی منابع از جمله روزنامه « ایران ما » نیز به نقل از « یک مسافر مطلع » در این باره نوشت:« قریب به دو هفته پیش از اولتیماتوم ناصر قشقائی۸ و طغیان جنوب در سال ۱۳۲۵ ش مستر جیکاک به همراهی «حشمت‌الدوله فرنود » مشاور قضائی شرکت نفت برای بازرسی تشکیلات محقر شرکت نفت شیراز که بیش از دو تلمبه در سراسر شهر ندارد، به شیراز آمد و پس از ملاقاتی که در باغ ارم با خسرو قشقائی نمود غفلتا سر زیر آب کرده ، ناپدید شد. مستر جیکاک با طیّاره از خوزستان به بوشهر آمد و از بوشهر تا شیراز که تماماً منطقه عشایری است، در ظرف چند روز با اتوموبیل طی کرد. گفته می‌شد که نامبرده در سر راه ملاقاتی با خوانین حیات داودی و تنگستانی و بویراحمدی و ممسنی به عمل آورده است.» (ایران ما ، ۱۳۲۵: شماره ۶۵۲ )
۳- با خاتمه جنگ جهانی دوم جیکاک به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد. می گویند حکومت واقعی مناطق نفت خیز در دست او بود. در سال ۱۳۲۹ شمسی که موضوع ملی شدن نفت مطرح گردید ،جیکاک برای جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بکار برد تا بتواند۱- نهضت ملی شدن نفت را بی اثر و مضمحل کند ۲- سلطه استعمار انگلیس بر ایران و به ویژه مناطق نفتی همچنان استمرار داشته باشد. او علاوه بر تشویق بختیاری ها به بی توجهی به ملی شدن صنعت نفت، کوشش نمود تا در کار هیئت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلل ایجاد نماید. به گفته ی حسین مکی به هنگام عزیمت هیئت خلع ید به آبادان، جیکاک تصمیم گرفت عده ای را تحریک کند تا اتومبیل اعضای هیئت را از روی پل بهمن شیر به داخل رودخانه بیندازد اما این توطئه ناکام ماند. سرانجام دولت ایران که به کارشکنی و اخلال جیکاک در امر ملی شدن صنعت نفت پی برده بود وی را از ایران اخراج نمود.(مکی، ۱۳۶۸: ۴۲۸- ۴۲۹)
جیکاک ابتدا با کمک عصای الکتریکی ، عمامه و ریش نسوز ، شعبده بازی و ساختن اشکال مار و افعی ، باران مصنوعی و… در بین عشایر قدرت نمایی کرد و با تحقیر و غلبه بر برخی سادات و ملاهای محلی ، توانست اعتماد بسیاری از عامه مردم را جلب کند. ملاها و برخی روحانیون کم سواد بی خبر از مکر و حیله جیکاک مقهور و مغبون شده در گوشه ای منزوی شدند و یا به جیکاک پیوسته و اصطلاحاً « سر طلویی» یا سر دسته شدند. بسیاری با تاثیر پذیری از القائات جیکاک و ایادی آن ، گروههای را تشکیل دادند که در راس آن یک سردسته ( سرطلوعی) قرار داشت. این افراد ضمن کناره گیری از فعالیتهای دنیوی و امور روزمره ، در کوی و برزن و روستاها گشت وگذار کرده و شعار می داند « هرکی مهر علی در دلسه ، نفت ملی سی چنسه » ( کسی که مهر حضرت علی در دلش جای دارد ، به نفت ملی نیاز ندارد) (عباسی شهنی، ۱۳۷۴: ۲۰۹)

 

 

نمونه هایی از عوام فریبی های جیکاک
حکایتهای زیادی از عوام فریبی های سرهنگ جیکاک که بعدها به «مستر جیکاک» و در اواخر حضورش در ایران به «سیدجیکاک» معروف شد نقل شده است که برخی از آنها عبارت است از:
۱- جیکاک در اوایل حضورش در شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان سرپرست یک دکل حفاری مشغول به کار شد. یک روز یکی از کارگران محلی از بالای دکل به زمین افتاد و در دم جان باخت. افراد محلی که از فوت فامیلشان به شدت عصبانی بودند و جیکاک را مسئول این واقعه می دانستند ، بسوی او حمله کردند. جیکاک که مرگ را در یک قدمی خود می دید ناگهان به سمت دکل حفاری حمله ور شد و با مشت و لگد به جان دکل افتاد. مردم محلی که شگفت زده بودند ناگهان ایستادند جیکاک که مردد شدن مردم را دید و فهمید انگار نقشه اش گرفته این بار سر خود را به دکل می کوبید و با صدای بلند ضمن ناله و زاری به دکل بد و بیراه می گفت: که « نامرد تو برادرم را از من گرفتی» و از این گونه صحبتها… نقل می کنند که چند دقیقه بعد مردم دوباره به سمت جیکاک دویدند ولی این بار نه برای زدن و انتقام گرفتن بلکه برای دلداری دادن به او و ممانعت از کوبیدن سرش به دکل!(عیدیوندی،۱۳۷۶: ۵۴۲و۵۴۳ ) و (یعقوبی نژاد،۱۳۹۱: ۱۵۳)
۲- از دیگر حکایات جیکاک عصای معروف است که با آن معجزه می کرد و وقتی آنرا به بدن کسی می زد به آن شوک عجیبی منتقل می شد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به دلیل مختلف می خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب می کرد ! اگر اشخاصی جیکاک را شناخته و به کارهای او مظنون می شدند برای خاموش کردن آنها ترفند وقیحانه ای بکار می گرفت ، می گفت این عصای من معجزه دارد و فقط افرادی که حلال زاده هستند می توانند آن را در دست بگیرند. وقتی افراد مظنون به جیکاک به عصا دست می زدند به دکمه عصا فشار وارد می کرد و شوکی الکتریکی به اشخاص وارد می شد و جیکاک می گفت شما حلال زاده نیستید و این چنین با آبروی آنها بازی کرده و آنها را از صحنه بدر می برد و منزوی می ساخت. خیلی از افراد برای حفظ آبرو و وجهه اجتماعی خود که مبادا جیکاک آنها را در معرض آزمایش قرار دهد ، سکوت می کردند و نظاره گر کارهای او می شدند.
بعدها فاش شد که در عصای معجزه آسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون بختی می شده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها ، دکمه وصل جریان را فشار میداده !! جیکاک برای اثبات حقانیت خود نیز از این عصا استفاده بسیار برد و به مردم می گفت که چون صاحب کرامت است شبها به اذن خدا نوری در پیش پایش روشن می شود تا بتواند راه را از بیراه تشخیص دهد. مردم شگفت زده بارها شب به دنبال وی راه می افتادند تا شاهد درخشش نور در پیش قدمهای وی باشند. وی با این کار نه تنها اعتماد و اعتقاد مردم را به خود جلب می کرد بلکه جایگاه و موقعیت سادات و برخی روحانیون را بسیار تضعیف می ساخت.(یعقوبی نژاد،۱۳۹۱: ۱۵۳)
۳- در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی می کرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمی سوزاند. اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد ساده لوح حاضر را سوزاند. به آنها قبولاند که دروغ گفته اند و البته بعد ها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود .

 

m3y72c362e0jvc9uqi4
۴- اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گزاری وی بود! جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا می کرد و آخرش هم روضه امام حسین میخواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود پرتاب میکرد! عمامه نمیسوخت و جیکاک آنرا به عنوان معجزه خود بیان میکرد و ادعا می کرد که سید واقعی اوست. هیچکس را به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش میسوخت! از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد..وی بارها درحضور جمع کثیری از مردم ، سادات را به مبارزه می طلبید و با نمایش دقیقی که ارائه می داد ، مردمان شگفت زده را به خود متمایل می کرد و سادات را مغبون و منزوی می ساخت. اعتقاد مردم را به سادات دچار شبهه و تردید می نمود.(یعقوبی نژاد،۱۳۹۱: ۱۵۲)
جیکاک ایادی خود و سر طلوعی ها را به میان عشایر می فرستاد و از آنها می خواست به مسجدسلیمان بیایند و به جمع طلوعی ها بپوندند و در مراسم و مناسک آنها شرکت کنند. آنها خطاب به عشایر می گفتند اگر چنین نکنند گله آنها در هنگام عبور از رودخانه غرق شده و یا تبدیل به کک ، پشه و زنبور شده از هستی ساقط می شوند. بسیاری از عشایر از ترس تلف شدن دام ها و احشام به طلوعی ها می پیوستند و در مراسم آنها شرکت می جستند.
در منطقه بویر احمد برای جلب اعتماد مردم با چراغ نوری به کوه می تاباند و خطاب به عشایر می گفت: حضور امام زمان (عج) باعث نورانی شدن کوه و تپه شده است.مردم که از ترفند جیکاک بی خبر بودند هیجان زده با شور و اشتیاق وصف ناپذیری در کوه و تپه به جستجوی امام مشغول می شدند تا وی را یافته و زیارت کنند.(مجیدی،۱۳۷۱: ۳۱۳)
قلمرو جغرافیای رواج طلوعی در منطقه ی بختیاری

 

 

bakh-2
در روزهای آغازین پاییز سال ۱۳۲۹ شمسی دو نفر که یکی از آنها با نام سید « ابوالفتح» شناخته می شد ، غار « کیخسرو» واقع در دامنه های کوه اسطوره ای دنا۹ ، را ترک کردند. اینکه غار کیخسرو به عنوان خاستگاه این دو سید در اذهان مردم گنجانده شود بر تقدس حرکت آنان افزوده و خاطره کیخسرو و غار حرا را در ذهن مردم تداعی می کرد و پذیرش ادعا و سخنان آنها را سهل و آسان می نمود. نقل می کنند. کیخسرو پادشاه افسانه ای ایران بعد از نابود کردن اهریمنان ، دیوان و دشمنان و کسب پیروزی های بزرگ ، سروشی آسمانی شنید به همین خاطر قصد کرد تاج و تخت شاهی را رها کرده و به پیام آن سروش عمل کند. یاران و پیروان خود را در مکانی به نام تل خسرو( مکانی در جنوب یاسوج) جمع کرده نیت خود را با ایشان در میان گذاشت. با وجود مخالفت شدید اطرافیان و لشگریان ، پادشاهی ایران زمین را به لهراسب واگذار کرد و از یاران و لشگریان می خواهد که وی را ترک گویند.علی رغم گوشزد های کیخسرو که فقط کسانی که از فر ایزدی برخوردار می باشند می توانند ، همراه وی باشند تا این راه پر مخاطره را طی کنند وگرنه نابود خواهند شد. سی سوار ستبر و رشید از جمله بیژن از این خواسته سرباز می زنند و به دنبال او راه می افتند. در بین راه این سی پهلوان گرفتار برف و بوران شده و ناپدید می گردند. امروز به یاد این سی پهلوان این مکان«سی سخت» نامیده می شود. آخرین آنها نیز بیژن بود که نزدیک گردنه ای که امروز به نام گردنه بیژن خوانده می شود ناپدید می گردد. بعد از مرگ بیژن ، کیخسرو در چشمه ای به نام « چو کونم»در شمال دنا خود را تطهیر و بر روی سنگ بزرگی به نام «برد شاه » به عبادت می ایستد. سپس وارد غاری می شود که در دره آسمانی واقع است و به آسمانی عروج می کند. این غار به یادبود این واقعه « کیخسرو » نام گرفته و در نزدیکی روستای خفر واقع است. اهالی منطقه معتقدند که کیخسرو نمرده و روزی باز خواهد گشت.
پس از عبور از رود «خرسان» راه سه دهستان ( لردگان ، فلارد و خونمیرزا) را در پیش گرفتند. سر راه وارد روستاها و آبادی ها شده و مردم را به آیین طلوع دعوت می کردند و هدف خود را ارشاد و هدایت مردم اعلام کردند. دو درویش یا سید ژولیده موی ، کشکول ، بوق و عصا بدست آرام آرام و روستا به روستا به تبلیغ و ترویج آیین نو می پرداختند. بنا بر نقل « جمشید امیر بختیاری» « این دو درویش بد کیش که دارای گیسوانی تافته ، چشمانی جذاب ، موهائی سپید ، ابروانی پرپشت ، قیافه ای گیرا و ظاهری آراسته بوده و یکی از آن دو سمت پیشوائی را بر دیگری داشت از بدو ورود با شور و ولع فراوانی به تبلیغ و اشاعه آراء ، افکار و عقاید و چگونگی احکام و شرایع مذهب نوبنیاد خود پرداختند و از نخستین گام بیباکانه مردم را به پیروی مسلک و مرام کیش نوظهور خویش دعوت نمودند و آهسته آهسته تبلیغ کنان و مرید جویان بسوی مرکز جمعیت سه دهستان پیش آمدند.»
ساکنان منطقه از گفتار و سخنان نیک و خیرخواهانه آنان لذت می بردند و چون زشتی و ناپاکی از آنها ندیده بودند ، شیفته مرام و آیین نوظهور شده و گروه گروه با هلهله وشادی و سرود خوانان به آنها می پیوستند. دراویش به همراه جمعی از مریدان خود وارد روستای امامزاده شاه قطب الدین در خانمیرزا شدند و خانمیرزا به عنوان مرکز فعالیت آنان انتخاب گردید. ظاهر سازی و عوام فریبی مدعیان دروغین چنان کارساز و تاثیرگذار بود که تقریباً تمامی اهالی منطقه به آنها گرویدند. دو سه ماهی که گذشت سید ابوالفتح در میان جمع مریدان پرشور خود پرده از رازی شگفت برداشت و فلسفه حرکت خود در اعلام آیین جدید را چنین بیان کرد: « در یکی از شب های گرم تابستان که به خواب رفته بودم ناگهان برقی زد و تمام دنیا را روشن کرد این نور همه ما را بیهوش کرد وقتی به هوش آمدم و چشم خود را باز کردم زبان همه ما به ورد و ذکر افتاد به طوری که تا سه روز قادر نبودیم حتی یک کلمه حرف بزنیم و همه ذکر گرفته بودیم. در همین حال اغماء و بیهوش بودیم که یک شخص نورانی جلوی ما ظاهر شد و پرچم سبزی به ما داد که هر کس به پیش ما بیاید و این علم را ببیند گناه او بخشیده شده و به بهشت خواهد رفت» با ایراد این سخنان سید « امرالله» معاون مدعی دروغین ، در حالیکه پرچم سبزی بر بالای چوبی افراشته بود ، ظاهر شده ، جمعیت هیجان زده دور وی حلقه زدند و برای رفتن به بهشت به سخنان این دو شیاد گوش داده و هر کاری که می گفتند انجام می دادند. معرکه ای برپا بود هر روز علم بدست با خیلی از مردم در روستا ها به حرکت در می آمدند و مردم را تهدید می کردند که اگر به آیین طلوع نگروند و به زیارت سید ابوالفتح نروند به سگ و گربه تبدیل خواهند شد و اگر بیشتر به او غضب کنیم در دنیا وی را گرفتار انواع بلیّات و آفات خواهیم کرد. تعدادی مار قهوه ای و سیاه رنگ نیز قبلاً تهیه کرده بودند ، آنها را به مردم نشان می دادند و با تهدید آنها را به قبول مسلک جدید دعوت می نمودند.(آسیای جوان، ۱۳۳۰: ۲)
اعلام مذهب طلوع وپیدا وپنهان ان
در یکی از روزهای سرد اسفندماه سید ابوالفتح رسماً تاسیس دین طلوعی و سروشی اعلام کرد. سید ابوالفتح ، عبدالله یوسفی نام را به عنوان پیغمبر و سید امرالله را به عنوان معاون و سید کریم را قنبر مولا و ملاطهماسب را جلاد معرفی کرد. در یکی از روز ها که پیشوا مشغول صحبت بود اشاره به پرچم سبز نموده گفت: حالا که علم امام رسیده بایستی در ظهور تسریع کرد. بعد رو به معاون خود نمود و گفت: اگر کسی به ما اعتنا نکرد و از ما نترسید و به ذوالفقار و علم ما ایمان نیاورد سزای او چیست و جواب بی اعتنایی را چگونه بدهیم؟ امرالله در حالی که ملا طهماسب جلاد را نشان می داد گفت: با این ذوالفقار و شمشیر ملا طهماسب گردن او را می زنیم. در همین مجلس عده ای از اموال مسروقه مردم که به وسیله خود آنها در راهها و شبانه از خانه اهالی به سرقت رفته بود نشان داده شد و به این ترتیب پیغمبر غیب گویی عده ای را مرید خود می کرد. مردم پس از این مجلس به آنها رو آوردند و دسته دسته به بوسیدن دست پیشوا پرداختند و هدایا و تحف زیادی به آنها می دادند. (آسیای جوان، ۱۳۳۰: ۲)
برای این مسلک انحرافی دو مرحله متفاوت ذکر می کنند:
الف: مرحله نخست: از موقع ورود به سه دهستان تا هنگام استقرار به خانمیرزا است. در این مرحله اول که مذهب طلوع هنوز نضجی نگرفته و پیروان قابل توجهی پیدا نکرده بود. این دو درویش نابکار خویشتن را مامور ارشاد و هدایت خلق خدا بسوی یکتاپرستی دانسته و طلوعیون را به پیروی از افکار و نیات و اطاعت از دستورات . مقررات آیین نوین که عموماً عوام فریبانه بود ترغیب می نمودند. بیشتر مردم را به مبادی عالیه اخلاقی و دینی و انجام فرایض دینی دعوت می کردند و می گفتند: باید خدای تبارک و تعالی را پرستید و رضای او را در کلیه اعمال و در جمیع اوقات تحصیل کنیدو حب مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابیطالب موجب نجاح و فلاح دنیا و آخرت است. علی را با عظمت هر چه تمامتر ستایش کنید و در رویه و رفتار خود از آن سرخیل آزاد مردان جهان تبعیت نمایند. از دزدی و تصرف در اموال منهویه و مسروقه بپرهیزید و بدانید که مال دزدی به کسی وفا نکرده و سرانجاک جز ورز و وبالثمری نخواهد داد. امر به معروف و نهی از منکر را هماره نصب العین خود دارید با یکدیگر متحد و متفق و صمیمی باشید ستمدیدگان را یار و مددکار شوید و جفاپیشگان را خصم و دشمن خود شمارید. حس تعاون و همبستگی عمومی و روح خدمتگزاری جامعه را در خود پرورش دهید. هیچگاه از صراط مستقیم و معاونت و همکاری با جامعه منحرف نشوید.(تهران مصور: ۱۳۳۰: شماره ۴۰۳)
با این سخنان گروههای مردمی از هر قشر و طبقه به آنها پیوسته و طوق اطاعت و فرمانبرداری آنها را به گردن نهاده، دور آنها جمع شده و دار و ندار و هستی خود را در اختیار آنان گذاشتند.
ب: مرحله دوم: با افزایش شمار مریدان آنها و جلب اعتماد مردم ، مرحله دوم فعالیت آنان آغاز گردید. مبلغانی را که تربیت کرده بودند ، به روستاهای دور و نزدیک گسیل داشتند تا مردم را به آیین طلوع دعوت کنند. آنان موفق شدند بسیاری از کدخدایان و ریش سفیدان منطقه را فریفته و از طریق آنها عام و خاص را به کیش خود بخوانند. هر روز گروه گروه ، هلهله کنان و سرودخوانان به آنها می پیوستند. وقتی بازار درویشان رونق فراوانی گرفت ، پرده و ماسک تزویر ، ریا و دروغ کنار زده شد ، نحوه تبلیغات تغییر کرده و آهنگ و نغمه تازه ای سردادند. در این مرحله سید ابوالفتح خود را «امام» خواند و مشغول ترویج و تبلیغ عقاید و آراء خود که به گفته مطبوعات آن زمان شبیه به مرام مزدکی و عقاید کمونیستی بود ، گردید.
در مرحله دوم اصل « مال مال الله و عیال عیال الله » بطور گسترده ای تبلیغ و ترویج گردید(آسیای جوان، ۱۳۳۰: ۲) و عموم پیروان را به اجرای این اصل دعوت کردند. پیشوای طلوعی معتقد بود چون تمام جنگ ها ، جدال ها ، کینه توزی ها ، مفاسد و قبائح جهان نتیجه و معلول حب مال و حفظ ناموس می باشد پس باید علت العلل ، مایه و موجب اساسی که همان مال و ناموس می باشد از میان بردارید و بدان بی اعتنا باشید تا رستگار شوید.(مجیدی:۱۳۷۱: ۳۱۳) بر پیروان مذهب طلوع فرض است که از اموال خود به قدر کفاف برگرفته و هیچگونه سعی و مجاهدتی در جمع آوری و انباشت ثروت و مال بکار نکرده و به زر و زیور دنیا بی اعتنا باشند و اصولاً ناموس پرستی جز خرافه چیز دیگری نیست. سعی و کوشش افراد در بیش و کم کردن رزق و روزی مقسوم کوچکترین اثری ندارد. هر کسی که دندان دهد نان دهد. آن خدایی که شما را از کتم عدم به عرصه وجود آورده رزق و روزی شما را به قدر کافی از خزانه غیب خواهد داد. کار و تلاش ، زراعت و گله داری عبث و بیهوده است.
هر چه نصیب است نه کم می دهند گر نستانی به ستم می دهند
عقاید وباورهاو قوانین فرقه انحرافی طلوعی
اساس تفکرشبه مذهبی و انحرافی طلوعی بیشتر شبیه به آیین مزدک۱۰ومرام کمونیستی بود.
سید ابوالفتح برای اینکه مریدان هویت آیینی لازم را پیدا کنند ، دستوراتی را صادر کرد که پیروان ملزم به اجرای آنها بودند. مهمترین این احکام عبارت بودند از:
بی علاقه ی به دنیا و مال، یکی از شعارها و قوانین آنان این بود که مال، مال الله و عیال، عیال الله است.
تمام مردها سر خود را با تیغ بتراشند.
زن ها چادر بپوشند
تمام پیروان باید با پای برهنه راه بروند
دور کمر شال و کمربند سیاه بندند.
تمام پیروان باید به هر اندازه که توانستند و گیرشان آمد گوشت میش ، خروس ، بز ، شیر میش ، روغن ، برنج و گندم هر نمره و با هر کیفیت و… استفاده نمایند و در استعمال قلیان و سیگار کوتاهی نکنند.
تا چهل و سه روز قند ، شکر و چای ننوشند و هر چه عایدشان آمد به پیشوا بدهند.
زن دارها تا چهل و سه روز با زن خود هم بستر نشوند. آنها را پیش ما بفرستند تا تحقیق کنیم و چنانچه مرتکب گناه نشده باشند آنها را به مرام طلوع هدایت نماییم.
زن ها موجب فساد و فتنه هستند نسبت به آنها هیچ تعصبی نداشته باشید.
دنبال رنج و زحمت و مشقت نروید و کارهای بیهوده نکنید. چرا باید مردها زحمت بکشند و زنها و بچه ها بخورند.باید کور شوند ، خودشان نان و غدا تهیه کنند و به مردان نیر بدهند. (آسیای جوان، ۱۳۳۰: شماره۵۰)
پیشوای طلوعی معتقد بود که زن ها به منزله آلات بدون اراده ای هستند که به حکم خلقت از روز ازل محکوم مردان و در چنگ آنان اسیر و گرفتار آمده اند. اینان در حکم بردگان و خدمتگزار مردان هستند. برای رفع حاجات بوجود آمده اند که امیا و تمنیّات و شهوات نفسانی مردان را برآوردند. با تدبیر منزل و آوردن طفل ، موجبات آسایش و سرگرمی و روشنی اجاق خاندان مرد را فراهم و مهیا می سازند.بنابراین احتساب آنان در زمره بشریت و تساوی حقوق آنها با مردها کفر محض است. بر عکس مرد دارای هرگونه اجازه و اختیار ، تسلط و نفوذ بر جان و مال و عرض زن خود می باشد.
دشمنی طلوعیان با زن ها تا اندازه ای رسید که ضمن احکام مذهبی خود خون آنها را مباح بلکه حلال دانسته و گفتند چون این طایفه غالباً با سحر و جادو و طلسمات و افسونگری ها سروکار دارند ممکن است درصد آن برآیند که با حیله و جادوگری سد راه پیشرفت تمایلات مردها شده و مانع تسهیل وسائط خوشگذرانی و نشاط و رفاه گردند. اگر زن ها چنین کنند مردان مجاز خواهند بود خون زن ها را ریخته و جهان را از لوث وجود آنها پاک و موانع تعالی و ترقی خود را از پیش پای بردارند. (آسیای جوان، ۱۳۳۰: شماره۵۰)
پیامدها ونتایج رواج تفکر طلوعی
مردم ایلات و عشایر بر اثر صافی و سادگی،‌ساده لوحی و ناآگاهی، دل به تبلیغات طلوعیان می دادند، زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دسته جات متعدد و درست کردن پرچم و عَلَمهای گوناگون، علی علی گویان به امام زاده ها رفته و طلب عفو می کردند به امید آنکه حضرت مهدی موعود(عج) قریباً ظهور و جهان را پراز عدل و داد می کند و ریشه ظلم و ستم را برخواهد کند.
جالب توجه این است که کسانی که حرفه دزدی و کارهای خلاف داشتند و کم و بیش در خیل طلوعیان دیده می شدند تحت تاثیر این مراسم اعمال گذشته خود را بیان و طلب آمرزش و بخشش خداوندی می کردند و اموال مسروقه مردم را پس می دادند و بدکاران ابراز ندامت کرده و عذر گناه می خواستند.

 
در مناطق کهگیلویه و بویراحمد که این فکر نفوذ کرده بود موجبات عذاب روحی مردم ایلات فراهم شده و مردم با تشکیل اجتماعات و گفتن شعارهای دینی از جمله صلوات فرستادن و سینه زنی و خواندن ابیات تعلق خاطر خود را ابراز می کردند تا حدی که بعضی از شدت هیجان غش می کردند.(مجیدی ، ۱۳۷۱: ۳۱۳)
نکته جالب اینکه جیکاک در کسوت و با لباس روحانی با سوء استفاده از معتقدات مردم دست به انحراف افکار عمومی و عوام فریبی زد و به این اشخاص ساده لوح و بی خبر از همه جا تلقین کرده بود که وطن مشتی خاک بی ارزش است باید به فکر بهشت بود. کسی که روش و مرامش دوستی و محبت اهل بیت به ویژه عاشق حضرت علی (ع) است ، نباید خود را درگیر امور بی ارزشی مانند نفت نماید. فتنه جیکاک زمانی اوج گرفت که برای مقابله با ملی شدن نفت به امام زمان (عج)متوسل گردید و خطاب به عشایر بختیاری اعلام کرد ، که در ملاقاتی که با امام زمان در منطقه بختیاری داشت ، امام از ایشان خواست تا به مردم اعلام کند هر کس از حضرت علی (ع) و خاندانش پیروی می کند ، دست از ملی شدن نفت بردارد.در برخی از مناطق کار به جایی کشید که در یکی از گروهها طلویی در منطقه موسوم به « مال منگشتی» از توابع اردل ، شخصی ادعا کرد خداست ، فرد دیگری مدعی شد حضرت علی (ع) است و فرد دیگری خود را قنبر ، غلام حضرت علی (ع) نامید. این اشخاص با هدف اجرای فرامین الهی ، زن و مردی را با تبر به قتل رساندند. در منطقه کوهرنگ پیامدهای این جریان ،وضعیت اسفباری را برجای گذاشت. بین عشایر شایع گردید ظرف دو سه روز همه مردم نابود و یا به پشه تبدیل می شوند. عشایر به بهانه اینکه آخرالزمان است اموال و دارایی خود را رها ساخته و متواری شدند ، اموال و دارایی آنها بوسیله فرصت طلبان به چپاول رفت. در بین عشایر اردل این شایعه سبب گردید تا عشایر مواد غذایی ذخیره خود را به مصرف برسانند و بسیاری از دامهای خود را ذبح کرده و خوردند.
تاثیر طلوعی و اثرات روانی آن بر مردم به ویژه آنهایی که شیفته این مسلک شده بودند ، به اندازه ای بود که این اشخاص از دنیا و امور آن سیر و بیزار گشته به کار و کسب و کشت و زرع بی اعتنا شده و مطلقاً به زراعت و زندگی ابراز علاقه و دلبستگی نمی نمودند. از این رو بیشتر مزارع ناکشت و بائر ماند. مالکان اراضی آن روستاها اظهار کردند که در آن سال برداشت محصول به حداقل رسید و آنان متحمل ضرر و زیان فراوانی شدند.(مجیدی،۱۳۷۱: ۳۱۳)

مطبوعات سال ۱۳۳۰ شمسی با اغراق تمام، گزارش از یک کشتار جمعی و فجیع در روستایی به نام «دره بید» در ساحل رود کارون دادند. « آسیای جوان» چنین منتشر کرد: « دین سازان از اردل به راه افتادند در یکی از قراء ساحل کارون که مسکن طایفه ای از طوائف پشت کوه بختیاری است و مردم آن به نام شیخ ها می باشند یک ماه تمام شروع به تبلیغ دین خود کردند و چون در اینجا مردم نادانند و خرافی تر عده زیادتری دور آنها جمع و پیروان این شیادان شدند. در یکی از روزها پیشوا مشغول وعظ بود از طرف سید امرالله به مردم خطاب شد که به پیشوا الهام شده که عنقریب بدکاران و دزدان را به سزای اعمال زشت و ناشایسته آنها خواهند رسانید. پس از اینکه وعظ تمام شد. عبدالله یوسفی پیغمبر از وسط جمعیت شخصی را به نام علی بخش طاهری بلند کرد و به محلی که قبلاً چراغانی کرده بودند برد و دستور داد او را لخت کردند و با چوب بزنند. بیچاره طاهری از بس کتک خورد غش کرد. خواهرش او را به آغوش گرفته و به منزل برد. پس از نیم ساعت عبدالله یوسفی به منزل علی بخش رفته در حضور مردم به سید کریم (قنبر مولا) و طهماسب (جلاد) دستور داد با کمک برادر علی بخش که از مریدان پروپا قرص عبدالله یوسفی بود با تبر و چوب علی بخش را کشتند جسدش را قطعه قطعه کرده در بیابان انداختند (آسیای جوان ،شماره ۵۰ ، چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۳۰)
جمشید امیر بختیاری نیز طی مقاله ای در باره وقوع قتل در این روستا چنین گزارش می دهد: در یک شب در یکی از قراء ساحل کارون که مسکن طایفه ای از طوایف پشت کوه بختیاری موسوم به شیخ ها می باشند. عده ای از مردان و جوانان دیگ جوش بار نهاده و برگرد آن دست افشان و پایکوبان به خواندن اوراد و ادعیه و گفتن ذکر انجام مراسم عبادت مشغول بودند و دچار هیجان بسیاری شده بودند. خبر آوردند که جمعی از زنان تیره بخت قریه برای برهم زدن اساس طلوع گردآمده و در ایمان و عقیدت مردان به جادو و طلسم توسل جسته و به افسونگری و ساحری دست یازیده اند. اشاعه این خبر دیگ غیرت و حمیت مردان را به جوش آورده و آنان را بشدت تحریک کرده و به کنکاش واداشت. زنان را یافته و سر تعدادی از آنان را از بدن جدا کردند. مجدداً مراسم دیگ جوش و خواندن اذکار و اوراد بدانها دست داده هیجان و جنون به آنان دست بپاخاسته با کارد و شمشیر و چوب و داس سوی خانه های خود هجوم آوردند و زنان بدبخت و بی گناه را که از این ماجرا خبر نداشتند از بسترها بیرون کشیده به اشّد احوال و قجیعترین و وحشیانه به قتل رساند و در خاک و خون کشید. سرها از بدن جدا کرده و بن بپای آنها بسته جسدهای پاره پاره و متلاشی شده و آغشته به خون را در کوی و برزن کشانیده. می گویند یکی از زنان در جان سپردن سرسختی و مقاومت نشان داده چون طلوعیون با خبر شدند بردار وی را مامور کردند که به خانه شتافته کار خواهر خود را یکسره کند. برادر سر از بدن خواهر جدا کرده و بر پای مبلغین جفاکار بیفکند.(تهران مصور ،۱۳۳۰: شماره ۴۰۳ )
چنان که گفته شد مطبوعات آن زمان حوادث طلوعی را بسیار با آب و تاب و اغراق آمیز از زبان اشخاصی که از آنها شنیده بودند، نقل کردند. در پاییز سال ۱۳۷۶ برای بررسی موضوع به منطقه سفر کرده و با یکی از مطلعین که خود شاهد عینی حوادث بود ، به گفتگو نشستیم.

پایان کار طلوعی
قتل عام چند روستایی باعث گردید تا عاملان و قاتلان خود نیز هراسناک و وحشت زده شوند و از زشتی کار و وخامت عواقب آن پی برده بودند ، دستگاه مذهب سازی و تبلیغ بازی را موقتاً تعطیل کرده در جایی پنهان شدند. با اوضاعی که پیش آمده بود جریان محرمانه به تهران گزارش گردید. وصول این گزارش به تهران که مقارن با دوران زمامداری رزم آرا بود ، بهت و حیرت زائد الوصفی تولید نمود. از مرکز تلگراف و دستور موکدی مبنی بر تحقیق و تفتیش و رسیدگی در چگونگی امر و کشف علل و ریشه و رفع فتنه و فساد و استقرار امن و امان و آرامش در منطقه و دستگیری و تعقیب محرکین و مرتکبین صادر گردید.
ژاندارم ها در جستجوی راهی برای ورود به منطقه و عبور از گرده بودند. قاتلان و مریدان طلوع به ژاندارم ها پیغام دادند چون مذهب ما بر حق و پیشوایان ما برگزیدگان خدا هستند هیچ گاه اجازه نخواهند داد که شما از گردنه عبور و به قصد ایذاء و اذیّت ما به این صفحات بیایید صلاح شما بازگشت و صرف نظر کردن از این ماجراست. برگردید و جان شیرین خود را عبث به باد ندهید. باید فسخ عزیمت کنید اگر از جان خود سیر شده اید آهنگ عبور از گردنه نمایید. به خدا و به سر رهروان عظیم الشان مذهب طلوع سوگند یاد می کنیم که در صورت عبور یک تن از شما جان بدر نخواهد برد زیرا ما مردان خداییم و از انفاس زکیه و پیشوایان خویش الهام و مدد گرفته با یک دعا و یک دیگ جوش و یک ذکر شما را در سراشیب گردنه تبدیل به سنگ خواهیم کرد. ژاندرم ها از این تهدید سخت بیمناک شده و چند روزی از بیم سنگ شدن پشت گردنه مانده و جرات عبور نمی نمودند. اما فشار مراجع صلاحیت دار و مذاکرات مصالحه و مسالمت امیز با طلوعیون راه را برای آنها باز کرد. ژاندارم ها از راه تحبیب و وعده و وعید دل طلوعیون را بدست آورده و پروانه عبور از گردنه را از شیخ ها گرفتند. پس از ورود ژاندارم ها و انجام بازرسی و تحقیقات مقدماتی ، مرتکبین و قاتلان دستگیر شده و پرونده تشکیل یافته و متهمین روانه اصفهان شدند.(تهران مصور ،۱۳۳۰: شماره ۴۰۳)
نتیجه گیری
وقتی مردم کشورمان در صدد ملی کردن نفت کشورشان برآمدند ، برای انگلیسی ها که نزدیک به ۴۵ سال نفت ایران را بدون مزاحمت و بی دردسر به غارت می بردند ، بسیار گران آمد و قابل هضم نبود. آنها برای منصرف کردن ایرانیان از این تصمیم همه اهرمها را به خدمت گرفتند ، تحریم ، تهدید ، ایجاد اغتشاش و ناامنی در کشور ، وعد و وعید ، تطمیع ، نتیجه نگرفتند اما نومید نشدند. نگرانی آنها بیشتر از مردم ساکن در حوزه های نفتی بود. آنها به خوبی می دانستند که عمده جمعیت عشایری ایران که ظرفیت و توان رزمی بالایی نیز دارند در کنار حوزه های نفتی استقرار دارند. پس بشدت نگران بودند که مبادا مانند تجربه مشروطیت سیاستمداران و علماء به عشایر متوسل شوند و از آنها بخواهند که برای قطع ید بیگانه از منابع نفتی و ملی کردن آن وارد عمل شوند. استعمار پیر و مکار به دنبال چاره و تدبیر بود. آنها با شناختی که از ساده دلی ، اخلاص و صفای باطنی عشایر داشتند ، نظام معتقدات و باورهای آنها را هدف قرار دادند و چاره را در این دیدند که با طرح مسایل دینی ، از نگاه و زوایه ای جدید ، آنها را به امور دینی و اخروی مشغول سازند.پس با فرقه تراشی و تولید فکر انحرافی و ترویج آن کوشش کردند تا ذهن مردم مناطق نفتی را از مساله بسیار مهم نفت دور سازند ، به اموراتی اشتغال پیدا کنند تا مانع از معطوف شدن ذهن آنها به نفت گردد. ترویج عقیده ترک امور دنیایی و نفی جهان مادی و پرداختن به برخی امور معنوی و اخروی آن توام با مغالطه و سفسطه های عوام فریبانه، حربه کارساز آنها در تحقق این هدف بود. جریان شبه مذهبی « طلوعی » و «سروشی» محصول سیاست و تفکر انگلیسی ها در مقابله با خواست مردم ایران بود.

 

 

 

 

پی نوشت ها
۱- گرمسیرات بختیاری به مناطق قشلاقی بختیاری گفته می شود که در شمال و شرق استان خوزستان واقع شده اند و شامل نواحی ایذه، مسجد سلیمان، هفتکل، اندیکا ، لالی و … می شود.
۲- JAECOCK
۳- رواج تفکر شبه مذهبی و انحرافی طلوعی در سال ۱۳۲۸ در منطقه بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد چنان ناگهانی و حیرت آور بود که آن سال را سال طلوعی یا سال سروشی نیز می گفتند.
۴- اینتلجنت سرویس ، نام سرویس جاسوسی انگلستان بود.
۵- دکتر یانگ YOUNG پزشک ارشد انگلیسی شرکت نفت بود که با خوانین سرشناس بختیاری رابطه و آشنایی داشت و اغلب آنها برای معاینه و معالجه به وی مراجعه می کردند.(گارثویت، ۱۳۷۳: ۲۲۹)
۶- مهراب امیری کتاب تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری را به فارسی ترجمه کرده است و از محققان و پژوهشگران تاریخ بختیاری است.
۷- شیخ خزعل شیخ قبایل خوزستان وابسته و عامل انگلستان بود که در خوزستان اعلام خودمختاری نمودو بعدها توسط رضاخان سرکوب گردید.
۸- ناصر قشقایی از ملاکین و خوانین فارس بود.
۹- کوه دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد واقع است.
۱۰- در زمان پادشاهی قباد ساسانی مزدک آیینی را عرضه می دارد که بعدها به مزدکیه معروف گردید. مکتب وی کاملآً سیاسی و اجتماعی بود و گونه ای اشتراک در اموال را تبلیغ می کرد.
۱۱- روستای سرکون سفلی از روستاهای توابع شهرستان اردل در استان چهارمحال و بختیاری است.

 

 

 

دکتر عزت اله عبدالهی نوروزی و استاد مصطفی علیزاده

لینک کوتاه : http://www.asreizeh.com/?p=32695

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 2در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲
  1. بجز خبری که روزنامه چاپ کرده بود باقی مطالب اکثرا نادرست است .من اهل دره بید هستم وهنوز بازماندگان آن ماجرا زنده هستند .مال مال الله وعیال عیال الله یک تهمت ناروا وناصحیح است که قلم فروشان ودروغ پردازان باید فردای قیامت جوابگوی این مردم شریف باشند .

    • یعنی شما این دین ساختگیا انگلیسی هارا یک مذهب کاملا مطابق با فرامین خدا وندیداد میدانید.ادعایی خدایی وحضرت علی بودن و…

      از آن دفاع میکنیدودر آخر آنکارا مردم شریف میدانید؟

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.