به گزارش عصر ایذه، به لطف دنیای مجازی خیلی زود تصاویر کودک بدون چشم دست به دست شد و عصر ایذه را بر آن داشت تا جویای واقعیت وجود این کودک شود.
سرانجام در آذرماه ۹۴ خبرنگار عصرایذه گفت وگویی را با رضا کیانی پدرکودک بدون چشم شیوندی انجام داد.
پدر آرش(کودک بدون چشم) که خود نیز بیمار بود، گفت: من توانایی تامین هزینه های زندگی راندارم چون علاوه بربیماری خودم و وضعیت استثنایی آرش، دارای دو فرزند دیگر هستم که تامین مخارج خانواده پنج نفره باوجود این مسائل برایم مقدور نیست و تنها راه گذران زندگی ما مبلغ ناچیز یارانه دریافتی است.
رضا کیانی گفته بود ازمسئولین تقاضای کمک دارم که اگر میشود برایم کاری پیدا کنند تا باری از روی دوشم کم شود و شرمنده خانواده ام نشوم.
عصرایذه به امید رساندن صدای پدر آرش به گوش مسئولین و به نمایندگی از خانواده آرش، به انعکاس وضعیت اسفبار این خانواده پرداخت، جایی که اشکهای پدر آرش هنگام مصاحبه، تا مدتها در خاطر خبرنگار ما ماند.
بازگشت سرزده پس از ۶ ماه به شیوند و بررسی وضعیت آرش و خانوادهاش
اکنون پس از سپری شدن۶ماه از آن روز بطور اتفاقی به روستای شیوند سفر کردیم و در این بین جویای احوال خانواده کیانی شدیم که ببینیم پس از آن گزارش تغییری در وضعیتشان رخ داد یا نه !
در نگاه اول دیدن خانهی محقر این خانواده همه چیز را به روشنی مشخص کرد
وارد خانه شدیم، هیچ تغییر از آخرین باری که اینجا آمدیم ندیدیم، همان کلبه درویشی فارغ از هر تجهیز و تجملی
پای صحبت مادر آرش نشستیم و از اوضاع زندگی اش پرسیدیم:
مادر آرش که گویی دنبال هم صحبتی بود تا با بیان درد دل مرهمی بر دردهای خود بگذارد شروع به صحبت کرد.
او با وجود همه سختی ها از مشکلات مالی دم نزد و با تمام کمبود ها دست و پنجه نرم کرد، اما از اشک هایی میگفت که با هر بار شیر دادن آرش بر روی گونههای فرزند میریزد، چرا که هر مادر آرزوی سلامتی فرزند خود را دارد و وقتی می بیند جگر گوشهاش نمیتواند دنیای اطرافش را ببیند و آنقدر دست و بالش باز نیست تا خرج درمانش کند قطره قطره آب میشود.
از کمک مسئولین که گفتیم، لبخند تلخی زد و به فرش کهنه وصله خورده کف اتاق خیره شد.
این لبخند تلخ بیانگر خیلی چیزها بود، شاید حاکی از آن بود که از مسئولین فقط عدهای را میبینند که در ایام انتخابات پیدایشان می شود و خبری از زندگی وصله خورده آنها ندارد.
پدر آرش که در یک باغ، در مجاورت خانهاش مشغول کارگری بود، پس از شنیدن اینکه ما آمده بودیم به سرعت خود را به منزل رساند، گویی چشم امیدی دیگر برای حل مشکلات خود پیدا کرد و شاید گمان میکرد خبری برای گشایش گرههای زندگیاش آوردیم.
بعد از سلام و احوال پرسی، تنها سوالی که ما را به خانه او کشانده بود، پرسیدم: آیا مسئولین به دیدنتان آمدند و یا کمکی به شما کرده اند !؟
رضا کیانی که با خیال راحت تر و اعتماد به نفس بیشتری از دیدار قبل صحبت میکرد ، گویی کمی از وضعیت پیشین بهتر بود، او گفت: هیچ مسئولی حتی برای دیدن وضعیت پسرمان، به ما سر نزد، ما توقع مالی آنچنانی از هیچ مسئولی نداشتیم، اما می خواستیم که حداقل به ما سر بزنند و وضعیت ما را ببینید.
کیانی ادامه داد: لطف خدا همیشه شامل حال بندگانش است و روزی همه را میدهد ، من هم مدتی است در یکی از باغ های همین روستا، مشغول به نگهبانی هستم، یکی از ساکنین این روستا که خود نانوا است، در ازای پرداخت مبلغی متوسط من را به عنوان نگهبان باغ خود پذیرفته است و با حقوقی که به ما میدهد، شکم زن و فرزندانم را سیر می کنم.
پدر آرش که چشم انتظار بازدید مسئولین ننشست و خودش از راه بهزیستی اقدام کرد و میگفت نزدیک به ۶ماه است که برای آرش در اداره بهزیستی پرونده تشکیل دادهام، اما تاکنون از این نهاد نیز هیچگونه کمکی به ما نرسیده است.
وقتی آرش حتی از چشم وزیر بهداشت پنهان ماند
شاید بازدید وزیر از این کودک استثنایی می توانست هم زندگی او و هم خانواد اش را دگرگون کند، اما افسوس که مسئولین ما مثل همیشه به راحتی از کنار حضور اشخاص و مسئولینی مانند یک وزیر می گذرند.
کاش مسئولین به راه انداختن کارناوالهای طویل پشت سر خودروی وزیر، یک خودرو جهت آوردن آرش و نشان دان او به وزیر به شیوند می فرستادند، شاید دکتر هاشمی که خود متخصص چشم است، راهی برای باز کردن چشمان آرش پیدا می کرد.
راستی آرش وقتی گریه میکند اشکهایش چگونه جاری میشود؟
خوب شد که این دنیا را نمی بینی، آرش! این شعارهای نوع دوستی را، نمیبینی اشکهای حلقه بسته در چشمان پدرت را هنگامی که خواهرت با خوشحالی خود را درآغوش پدر می اندازد و با عشوه های دخترانه برای پدرش میخواهد هدیه ای از دستان پدر بگیرد اما وقتی دستهای گره شده پدر را می گشاید چیزی جز دستانی خالی از عروسک و اما پر از پینه و لرزان نمیبیند.
با اینکه کمک های مقطعی درمانگر مشکلات این خانواده نیست اما همین کمکها هم به دست خانواده آرش نرسیده، ای کاش مسئولین به جای شعار، برای خانواده آرش کاری انجام میدادند و حداقل شغلی برا پدر آرش می یافتند.
ماه میهمانی خداوند به تازگی شروع شده ، ای کاش ذره ای ازمحبت خداوند در وجود مخلوقاتش بود و نیازمندان را بر سفره محبت و نوع دوستی خویش دعوت میکردند.
انتهای پیام/* مشکات
سلام. کاش طریقه کمک کردن را هم بیان میکردید. شماره کارت، حساب و..۳
لطفا کمپین وحسابی برای کمک ترتیب بدهید .بهتر است تا ب سومالی و … کمک شود و آخر هم سازمان هلال احمر و سازمانهایی که خودمان برایشان زده ایم را غارت کنند .مجلس جیبوتی با پول ملت ایران ساخته شد و برایشان قانون گذاری میکند!