شاید همه این اختلافات و نگاه های متفاوت به مقوله مردم در نقطه ای با هم به اشتراک و وحدت می رسند و آن هم چیزی نیست جز مقوله خدمت به مردم.
خدمت به مردم را گاهی در پس کوچه هایی تاریک و خلوت در هموار کردن جاده ای برای عبور و مرور توسط یک پیرمرد فرتوت می بیینم که با کمی تامل خواهیم فهمید هدف او جز رضای خدا و رفاه خلق دلیل دیگری نداشته است و گاهی هم خدمت را در جایی که محل خدمت به مردم است با تند گویی ها و رفتارهای زننده عده ای دیگر نمی بینیم .
خدمت به مردم را در نگاه معنادار و سکوت آن رفتگری می بینم که در کمال فروتنی برای زیبایی محیط شهر و بهتر جلوه کردن شهر به چشمان من زحمت می کشد و خدایا چه حرف هایی که در این سکوت او نیست .
ادا کردن وظیفه با خدمت به خلق تفاوت دارد چرا که آن یکی به اجبار است و این یکی به رضا و انسانی که به اجبار و برای شعار سر دادن و در بوق و کرنا کردن گرهی از کار خلق می گشاید را اعتبار چندانی نیست در حالی که کمترین کارها با رضای قلبی و اخلاص درون برای خدمت به مردم در نگاه همه ارزشمند است و البته این همان چیزی است که در سیستم های اداری و اجرایی ما کم کم به ورطه ی فراموشی سپرده می شود.
خدمت به مردم از اهم وظایف مسئولان است اما مشاهدات و رفتارهایی که در بین آن ها رواج یافته هیچ گونه سنخیتی با مردم داری اسلامی ندارد چرا که اگر فلان دستگاه اداری یک کاری کرد بیش از آن چه ، آن کار ارزشمند باشد تبلیغاتش گوش همه را کر خواهد کرد ؛ هر چند دستگاه های اداری بیش از آن که به مردم برسند درگیر خودشان ، جلساتشان ، ماموریتهایشان و … هستند.
در آیین اسلام خدمت های پنهانی به خلق (نه تنها به مسلمین) بیشترین ارزشمندی را دارند و آن ها که خدمت هاشان را خالصانه انجام می دهند در چشم مردم بزرگ و در پیش خداوند عزیز می شوند و البته در مقابل کسانی هستند که کوچکترین فعالیت خود را دست آویزی برای به پیش بردن سایر اهداف خود می کنند و این ها نمی دانند که نه تنها کارشان را بی ارزش کرده اند بلکه اعتبارشان هم در پیش صاحبان خرد و اهالی ذوق و اندیشه بر باد رفته است.
هستند کسانی که بر کرسی های اربابی این مردم تکیه زده اما از حال آنان بی خبرند و این ها همانانی هستند که در وجودشان روحیه سودمندی به حال دیگران به چشم نمی خورد و البته اینان همانند سنگ خارا هستند . هر چند، در آهن و سنگ منافعی است که در برخی از آدمیان خبری از آن نیست.
گیرم نشاط و شادی دنیا را
یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد
لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
طفلی درون کلبه تنگی سرد
با مادری گرسنه نمی لرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست
فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟
وان ناله را چگونه توان نشنید؟
آری برای خدمت به مردم گاهی باید به دنبال آن ها در خیابان ها هم دوید چرا که خدمت کردن توفیق می خواهد و آن هایی را که رضایت مردم در حساب است توفیق خداوند در پشت سر و چه ساده اند آن ها که با برخوردهای نادرست ، کم کاری های عمدی و مانع تراشی های آن چنانی به ظاهر برای رهایی خود در کار خلق گره می افکنند.
امام صادق -علیهالسّلام در یکی از سخنان خود به یک حدیثی قدسی اشاره کرده و فرمودند: خداوند متعال میفرماید: مردم ، خانواده من هستند، پس محبوبترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربانتر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند.
حرف آخر همین است که : بیاییم با مردم مهربان باشیم و در برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشیم چرا که اگر در این راه با مشکل رو به رو شدیم و یا حتی اگر نتوانیتسم ، سرافراز خواهیم بود و این همان وعده الهی است.
احمد خراسانی
انتهای پیام/*