هلی کوپتر را بنشان، می خواهم نماز بخوانم!
عصر ایذه: سوار بر هلیکوپتر، در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه می کند، وقتی علت کارش را پرسیدم…
سوار بر هلیکوپتر، در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه می کند، وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت:«الان موقع نمازه» بعدش هم، به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا!
خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت:«اشکالی نداره، ما باید همین جا نماز بخونیم!» هلی کوپتر نشست. صیاد با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.